داستانِ کوته نوشت ملاقاتی / سارا کیت
داستان اجرا و نقد شده در دو ماهۀ چهارم مدرسۀ خلاق
سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را میدید که بی خیال پیشش می آمد. سه پایه اش را به دوش می کشید. هیچ توجهی به تابلوی منطقه ی نظامی عکاسی ممنوع نکرد. هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید. مگسک را تنظیم کرد و یک لحظه نفس در سینه اش حبس شد. تلفن زنگ زد تیرش به خطا رفت.
جک خواهرت از مینه سوتا آمده بود تو را ببیند. همان که میگفتی عکاس رومه است. فرستادمش سر پستت که غافلگیر شوی ».
چند جمله در خصوص پیشینۀ مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان
27 پرسش و پاسخ در مورد مدرسۀ خلاق ایدۀ داستان
داستان ریگ توی کفش (دورۀ 6 بهار) + یادداشتی کوتاه
,اش ,ملاقاتی ,عکاس ,داستانِ , ,کرد و , ,شد تلفن ,حبس شد ,اش حبس
درباره این سایت